Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایرنا»
2024-04-28@21:06:43 GMT

«گل محمد»؛ دوزخی‌ای در مسیر بِسمل شدن

تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۶۱۰۱۶۵

«گل محمد»؛ دوزخی‌ای در مسیر بِسمل شدن

عبدالرسول دولت‌آبادی دهم مرداد ماه ۱۳۱۹ در بحبوحه جنگ جهانی دوم به همراه همسرش فاطمه، تولد فرزند پسری را جشن گرفت که خانواده هشت نفره آنها را به ۹ نفر افزایش داد. خانواده ای که درگیر قحطی، فقر و تنگدستی مردمانی بودند که بدون دخالت کشورشان، تندباد جنگ جهانی دوم را بر سر خانواده های ایرانی گسترده بود. اما تولد محمود بار دیگر و به قدر لحظه ای شادی را به خانواده آنها هدیه می داد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

کودکی و همزیستی با فقر

اگر چه محمود دولت‌آبادی را به عنوان یکی از قله نشینان ادبیات داستانی معاصر می شناسیم؛ او نه از پدری مشوق یا مادری تحصیل کرده بهره برد و نه در خانواده ای زندگی کرد که از ناز و نعمت جهان ثمری داشتند.

فقر و ناخوشی چنان بر مردمان ایران به ویژه منطقه بیهق سبزوار (زادگاه محمود و خانواده‌اش) خوش نشین شده بود که او را واداشت از همان کودکی علاوه بر دست و پنجه نرم کردن با فقر، تجربه کمک به معیشت خانواده را با کارهای گوناگون از سربگذراند.

آخر من روشنفکر نیستم؛ اهل فکرم

محمود دولت‌آبادی که او را به عنوان نویسنده کتاب‌هایی چون ته شب؛ اوسنه‌ٔ باباسبحان؛ جای خالی سلوچ؛ گاواره‌بان؛ عقیل، عقیل؛ آهوی بخت من گُزل؛ روزگار مردمان سالخورده؛ اتوبوس؛ سلوک؛ طریق بسمل شدن؛ زوال کانال و چندین و چند داستان دیگر می‌شناسیم؛ در دوران دبستان نه شاگرد اول بود و نه اصلا می دانست انشا چیست؟

به قول خودش «در دیکته بیشترین نمره هایش شانزده یا شانزده و نیم بود. آن هم دیکته‌ای که از روی کلیله و دمنه به او می‌گفتند.» همه اینها باعث شد تا پایان مقطع ابتدایی درس بخواند و در میانه سال نخست دبیرستان تحصیل را رها کند.

اما بعد از دیدن تئاتری در مشهد، ذهن و روح محمود دولت‌آبادی هوایی شد و البته که هوای تئاتر، هوای اندیشه بود. جایی که او را از ۲۰ سالگی و به گاه نوشتن داستان کوتاه ته شب وارد عرصه نویسندگی کرد و چه در زندان ساواک، چه در گفت‌وگو با رسانه‌های داخلی، جشنواره ها و جایزه‌های ادبی، همواره این جمله را تکرار کرد: «آخر من روشنفکر نیستم؛ اهل فکرم!»

هوایی شدن محمود دولت‌آبادی با دیدن تئاتر و دل بستن به این هنر آمیخته با خرد و اندیشه در بیست سالگی و بعد از نگارش ته شب، او را به تهران کشاند. دولت‌آبادی به تهران که رسید با خود گفت «برو مدرسه و درسی بخوان!»

برای سال دوم دبیرستان ثبت نام کرد و رفت مدرسه تا امتحان بدهد. ایام بعد از زلزله خراسان سال ۱۳۳۹ بود. دولت‌آبادی درباره زلزله هم چیزی نوشته بود. از روز سوم که به مدرسه می رفت معلم های در راهرو ایستاده او را با انگشت به هم نشان می‌دهند و مدام زیر لب می گویند: «اوست. محمود دولت‌آبادی اوست.»

این زمزمه ها باعث شد دولت‌آبادی را دعوت کردند به دفتر مدرسه، از او پرسیدند: «چرا دانشگاه نرفتید؟»؛ دولت‌آبادی گفت: «پیش آمد، نرفتم دیگر». پیشنهادی به او دادند و گفتند: «سالی دوبار بیا امتحان بده و برو. دو سال دیگر هم برو دانشگاه، تضمین می کنیم که قبول می‌شوی.» دولت‌آبادی گفت: «خیلی ممنون»؛ آمد بیرون و دیگر درس نخواند. نهایت تحصیل محمود دولت‌آبادی در قامت آنچه به عنوان تحصیل آموزش و پرورش می‌شناسیم تا پایان مقطع اول دبیرستان است.

فصل اول زیست قلم دولت‌آبادی؛ بازتاب زنانگی قهرمانانه

قلم محمود دولت‌آبادی ریشه در هویت و نحوه زندگی اش دارد و به قول خودش: «جوهر را از شریان خون و از دست و پا زدن در جدال با مرگ بیرون می کشید و بر کاغذ می پاشید.»

ته شب (۱۳۴۱) به عنوان نخستین داستان کوتاهی که مسیر دولت‌آبادی را در ادبیات داستانی هموار کرد و بعد رمان جای خالی سلوچ (۱۳۵۷) فصل نخست از سه گانه زیست دولت‌آبادی را عرضه می کند.

داستان بلند سفر؛ اوسنه‌ٔ باباسبحان؛ داستان کوتاه لایه های بیابانی؛ داستان بلند گاواره‌بان و داستان‌های بلند عقیل، عقیل و باشُبیرو را نوشت تا در نهایت با جای خالی سلوچ، مُهر ستاره اش را چنان بر طاق سپهر ادبیات معاصر ایران کوبید که دیگر نه تنها در داخل کشور که در خارج نیز آثارش را پیگیری می کردند.

فصل مشترک زندگی اول قلم دولت‌آبادی در نگارش آثارش، بازتاب دهنده روایت دردمندانه زندگی انسان های روستایی است که تجلی آن را در جای خالی سلوچ می‌بینیم. جایی که «مِرگان»، زن روستایی در یکی از نقاط دور افتاده ایران تلاش می کند تا بعد از ناپدید شدن ناگهانی شوهرش ستون عمود خیمه خانواده شود و نبض شریان حیات را برای ادامه مسیر حفظ کند.

جای خالی سلوچ به عنوان رمانی رئالیستی (واقع‌نما) بلافاصله بعد از آزادی دولت‌آبادی از زندان و تنها طی ۷۰ روز به نگارش درآمده اما خود دولت‌آبادی گفته داستان آن را در دوره دو، سه ساله زندان پرورانده بود.

فصل دوم زیست قلم؛ دولت‌آبادی نشان داد مثل هیچکس نیست

فصل دوم زیست ادبی دولت‌آبادی که او را قله نشین همیشه تاریخ ادبیات داستانی ایران کرد به کلیدر خلاصه می شود رمانی که ۲۰ سال از بهار زندگی دولت‌آبادی را با خود برد. همان سان که گل‌محمد، عشقش را به مارال (دختر جوان کُرد) گره می زد برای گل‌محمد و ۵۹ شخصیت دیگر رمان سه هزار صفحه ای و ۱۰ جلدی کلیدر، دولت‌آبادی شمع‌آسا عمر می سوزاند و از اکسیر جوانی تا سلوک سه هزار ساله تاریخی اش را به پای کلیدر ریخت.

کلیدری که احمد شاملو او را «قله ای بیرون آمده از مه» خواند؛ بزرگ علوی «گهواره حمل کننده تاریخ سه هزار ساله ایران» نامید و سیمین دانشور گفت: «دولت‌آبادی نشان داد مثل هیچکس نیست.»

در نوشتن دنبالِ نوشتن بودن

بعد از کلیدر بود که دولت‌آبادی با صراحت و قدرت بیشتر به زبان تکلم نه با زبان قلم از تعریف زندگی گفت و آنچه زندگی بخشی در قالب داستان کلیدر آنرا هویدا کرد:

«می‌توان گفت زندگی داستانی است که از زبان هر شخص یک جور روایت می‌شود. به‌همین‌ سبب هر فرد و هر چیز داستان‌هایی از زندگی بیان می‌کنند که لزوماً شبیه داستان دیگری نیست؛ به این معنا هر تجربه‌ای یک داستان خاص است و در عین حال داستانی از زندگی. درباره‌ مهم‌ترین مساله زندگی می‌توان گفت خودِ زندگی مهم‌ترین مسئله‌ زندگی است؛ از آنکه زندگی یک جعبه دربسته و مجموعه ای از چیزهای واقعی و قطعی نیست تا بتوان آن‌چیزها را به خرد و کلان یا هر ردیف دیگری دسته‌بندی کرد و گفت کدام جزء آن مهم‌ترین مسئله زندگی است. دلخوشی‌هایی از این دست وجود دارد که گفته شود مثلاً هنر، اقتصاد، فرهنگ، رفتار اما نسبت به خود زندگی این‌ها جنبه‌هایی از زندگی هستند، گیرم بسیار هم مهم، اما مهم‌ترین مساله‌ٔ زندگی خود زندگی است که بسیار پیچیده‌تر است از وجوه و جنبه‌های آن.»

بعد از کلیدر دولت‌آبادی می دانست نه تنها به آنچه در نویسندگی می خواسته رسیده که به محکی برای فتح نویسندگان بدل شده است. نوقلمانی که شیوه او را برای قلم زدن انتخاب کرده‌اند و در ورود به پنجاه سالگی در پاسخ به پرسش رسیدن به آنچه در نویسندگی می‌خواستم؟ گفت:

«من در نوشتن دنبال چیزی نبودم تا به آن برسم مگر خودِ نوشتن و از نظر من نوشتن یک ضرورت بود و من این ضرورت را به انجام رساندم و هنوز هم در حال انجامش هستم. به یاد ندارم هرگز چیز خاصی در ازای نوشتن خواسته باشم به‌دست بیاورم مگر امکان نوشتن و انتشار آن اگر ممکن بشود. اهدافی بیرون از آثارم وجود نداشته‌اند و ندارد. پیش از این باید گفته باشم که هنر همه انسان را می‌طلبد. پس دیگر جایی برای چیزی دیگر خواستن باقی نمی‌گذارد. من آرزوهای بزرگی داشته‌ام که باید رنج‌هایم را تحمل‌پذیر می‌کرد.»

گل‌محمد؛ مبارزی برای آرمان دفاع از مظلوم

کلیدر رمانی در گونه ادبیات رئالیستی و اقتباس شده از زندگی واقعی شخصیتی به نام گل‌محمد است. شخصیتی که نه تنها بخشی از زندگی حقیقی و تجربیات واقعی اش با قلم دولت‌آبادی خواندنی شده که هویت قابل لمس و درک او با خلاقیت دولت‌آبادی بازتاب یافته است.

بی تردید کسی نیست که کلیدر را بخواند و تمام سختی‌های گل‌محمد را درک نکند؛ زیرا این سختی‌ها تجربیاتی بود که دولت‌آبادی در دوران کودکی تا بزرگسالی چشیده بود.

روحیه مبارز و استقامت دولت‌آبادی در مواجهه با تلخی های زندگی در قامت گل‌محمد رقم خورده بود که در برابر دستگاه جور ستم‌شاهی ایستاد و از رعیت هایی دفاع کرد که دار و ندار زندگیشان به دست اربابان تاراج می‌رفت.

گل‌محمد و یارانش در جنگ با اربابانی که دهقانان فقیر و عشایر را مطیع خود کرده بودند و از آنها سوء استفاده می کردند به مبارزه برخاستند و این بار افسانه گل‌محمد در سراسر منطقه بیهق می پیچد. او به چهره محبوب مردمی بدل می‌شود که در ادامه به صف همراهان او در این نبرد نابرابر در مسیر پیروزی حق بر باطل می پیوندند.

او که حرکت خود و دادخواهی اش را برای رسیدن به عشقش مارال آغاز کرده بود در فضای بزرگتر از عشق زمینی و در بُعد الهی جان خود را به پای جوخه اعدام شاه و دستگاهش می دهد و در راه آرمان‌هایش که مبارزه علیه جور و ستم است و دفاع از مظلوم است به شهادت می‌رسد.

سبک و زبان دولت‌آبادی در کلیدر این اثر را به رمانی حماسی با رویکردی از مهر، تنیده در استعاره و مجاز و آرایه های ادبی بدل کرده است. دولت‌آبادی در کلیدر از فرهنگ عامه منطقه سبزوار سخن می‌گوید و بخشی از پیشینه کهن فرهنگی آن دیار و مردمانش را پیشاروی مخاطبان قرار می دهد.

توصیه دولت‌آبادی به جوانان و نقد آثار امروز

قلم دولت‌آبادی در آستانه دهه ششم زندگی‌اش آرام تر شد اما روحیه مبارزه جویانه و استقامت در روایت داستان هایش فروکش نکرد؛ این بار تلاش کرد به کسانی که بعد از دانشگاه وارد نویسندگی می شوند راه نشان بدهد و این بار در قامت منتقد ادبی از نگاه به آینده و نقدی بر آثار امروزین می گوید.

«به آینده امیدوارم. این امیدواری از واقع‌بینی من می‌آید. از اینکه زندگی را سطحی ندیده‌ام و دوره‌های مختلفی را تجربه کرده‌ام، افت و خیزهایش را دیده‌ام و درک واقع بینانه‌ای از تاریخ به دست آورده‌ام. حضرت بیهقی گفت: «زمانه بر یک قرار بنماند.» از این دست سخنان در ادبیات ما فراوان است.

یکی از نیازهای جوانی من رفتن به سمت ادبیات کلاسیک خودمان بود و اینکه فکر نکردم چرا سعدی و حافظ، یا مثلا چرا باید ناصرخسرو را ۱۰ بار خواند. ضمن اینکه باور دارم نومیدی یعنی عقیم کردن ذهن و روان. یک بوف کور برای شناخت ناامیدی و درماندگی در هزارتوی توهم کافی است.»

همچنین درباره نقدی بر آثار امروزی نوشته: «فقدان طبیعت در آثار حال حاضر مشهود است ولی وجه دیگرش که می‌بایستی غنی باشد به طبیعت ربطی ندارد. دیکنز در طبیعت نبوده. دیکنز در یتیم خانه‌ها و کوچه‌های باریک لندن در فقر و نکبت زندگی کرده. می‌خواهم بگویم فقدان زندگی در همین زندگی شهری است؛ یعنی افراد واداشته نشده‌اند که یک شب در قهوه‌خانه بخوابند. این بچه‌ها از دانشگاه می‌آیند برای نوشتن، بدون تجربه و احیانا درک زندگی.

زیست سوم قلم دولت‌آبادی؛ روایت انقلاب و دفاع مقدس

از آثار دولت آبادی در دوره سوم نویسندگی طریق بسمل شدن است، وی در این اثر باز همان قلم آشنا را با خود حمل می کرد. طریق بسمل شدن بار دیگر انتظار از قلم آشنای دولت‌آبادی را برای مخاطبان خود برآورد.

نوشتن از خالق نون نوشتن کار سختی است؛ پس تولد محمود دولت‌آبادی همان گل‌محمد دوزخی که طریق بسمل شدن را آموخت، مبارک.

منبع: ایرنا

کلیدواژه: ادبیات داستانی محمود دولت آبادی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۶۱۰۱۶۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

این تحلیل که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ / آیا وضعیت هراسناک است؟ / امید با توافق روی آغاز نو، و بازتعریف جدید شکل می گیرد

فروزان آصف نخعی: در یازدهمین جلسه از سلسله نشست های جامعه مدنی، دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی، دیدگاه های خود را با عنوان «زندگی روزمره، دولت و جامعه مدنی» مطرح کرد. بر اساس دیدگاه های کاشی، ایران از جامعه مدنی مبتنی بر نظریه هگلی به دیدگاه جامعه مدنی براساس نظریه لوفور، منتقل شده است. از این منظر همه سازوکار جامعه مدنی مبتنی بر ارزش ها و اصول، دچار اضمحلال شده، و جای خودش را به جامعه مدنی مبتنی بر فرد بیانگری جای آن را گرفته است. جامعه از سمت اتکا به زبان نخبگان اریستوکرات، با توجه به جهان دیجیتال و مجازی، به سمت اتکاء به زبان خود حرکت کرده است. این انقلابی زیرپوستی است که کشور ایران با آن مواجه است، انقلابی که خود ارزش های همه انقلابیون گذشته را اعم آزادی، عدالت، و ... به سخره می گیرد، و خود بنیانگذار سبکی جدید از زندگی است. زندگی ای که در آن گفت و گو میان گذشته و حال، انسداد کامل یافته و آینده ترسناکی را برای همگان به تصویر می کشد. این وضعیت اغلب با این سوال همراه است که چه می شود؟

حرکت از درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی به درک زندگی روزمره

کاشی ابتدا سخن را بر تغییر درک جامعه مدنی استوار کرد. او تاکید کرد که می خواهد بگوید «نسبت جامعه مدنی با دولت، و مردم، چگونه بوده، الآن در چه شرایطی به سر می بریم، و احیانا چه چشم اندازهایی قابل بیان است در این باره که به کدام سمت و سو می رویم»

او گفت که «ما از یک درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی به سمت نوعی از جامعه مدنی می رویم که با مناسبات زندگی روزمره در نسبت قرار دارد. جامعه مدنی به معنای اریستوکراتیک آن، دارای بیگانگی هایی از متن زندگی روزمره است و جامعه مدنی به معنایی که پیوند می خورد با زندگی روزمره، فرم و صورت دیگری پیدا می کند. ولی این نقطه، نقطه پایان نیست. بلکه نقطه آغازی است برای یک عهد، پیمان و قرارداد و بازآفرینی تازه، که رو به آینده است.»

گذشته جامعه مدنی در ایران

او در ادامه سخنانش به گذشته جامعه مدنی در ایران اشاره کرد و گفت: «دست کم در ادبیات سیاسی معاصر و نیم قرن گذشته ایران، طرح جامعه مدنی هرچند قبلا نیز مطرح بود اما بیشتر با گفتمان اصلاحات و دوم خرداد وارد ادبیات سیاسی ایران شد و هنوز درک ما از جامعه مدنی همان درکی است که در دهه ۷۰ ایران زاده شد. اما باید گویم از آن نوع جامعه مدنی باید فاصله بگیریم. که البته باید بگویم که ما فاصله گرفته ایم. آن برداشت و آن درک دارای مشکلاتی بود، که امروز عمرش به سرآمده است»

درک هگلی از جامعه مدنی از اوایل دهه ۷۰

کاشی گفت که «جامعه مدنی به معنایی که این ادبیات از اواخر دهه ۶۰ و از اوایل دهه ۷۰ در ادبیات شماری از استادان و فعالان سیاسی مطرح شد، یک درک هگلی بود. به این معنا که جامعه مدنی میان فرد و دولت مستقر می شود. و با این شرایط دارای کارکردهای مختلف است. از جمله، قرار است از افراد در مقابل دست اندازی دولت حمایت کند. همچنین قرار است به افراد در مقابل ساختار قدرت، قدرت عطا کند.»

این استاد دانشگاه علامه طباطبایی، با اشاره به این که با استقرار دولت اصلاحات معنای دیگری هم به معنای بالا اضافه شد، افزود: «جامعه مدنی قرار بود عصای دست دولت اصلاحات برای پیشبرد دمکراسی شود. بنابراین دولت اصلاحات باید جامعه مدنی را با دادن امکانات، تقویت می کرد، و از این طریق بخشی از وظایف و کارکردهای دولت به جامعه مدنی منتقل می شد تا مسیری را که دولت برای پیمودن در توانش نبود، جامعه مدنی پیش می برد.»

او افزود: «معنای دیگر کمک به ناتوانان بود که بعدها اضافه شد؛ اعم از آگاهی دادن یا التیام بخشیدن به فقر و رنج آنان.»

چرا جامعه مدنی گرم دهه ۷۰ سرد شد؟

کاشی در بخش دیگری از سخنان خود این سوال را مطرح کرد «چرا و چه اتفاقی افتاد که ناگهان به تدریج معنای هگلی از جامعه مدنی که در دهه ۷۰ خیلی گرم بود، به تدریج سرد شد، و نقش خودش را از دست داد». او در پاسخ گفت: «بعد از پایان یافتن دوره دوم اصلاحات، و استقرار دولت احمدی نژاد، یکی از وظایف این دولت، اقدام در حذف جامعه مدنی بود؛ به این معنا که دانشگاه یا ، فضاهای نشر یا سپهرهای فرهنگی شبیه این جا (موسسه رحمان)، از بین بروند. این که گفته شد تداوم موسسه رحمان خود نعمتی است، به این دلیل است که این تداوم ناممکن بوده است. به انحاء مختلف این گونه نهادها به راحتی حذف شده اند ، و صدای کسی هم در نیامد و حکومت با موفقیت تمام این فرآیند حذف را به پیش برد. بنابراین این سوال مطرح می شود که مشکل کجا بود؟»

طرح مساله اصلی

کاشی در پاسخ به این سوال که مشکل اصلی کجا بود گفت: «مشکل این جا بود که آیا آن کارکرد نهادهای جامعه مدنی، که در فهم هگلی از جامعه مدنی وجود دارد، وجود داشت؟ به عبارت دیگر به معنای دیگر جامعه مدنی واقعا واسط بین فرد و دولت قرار داشت؟ باید بگویم که این گونه نبود. همه نهادهای جامعه مدنی حتی شاید موسسه رحمان، متعلق به یک نهاد و یک طبقه خاص تحصیلکرده شهری خاص هستند که از نیمه های دهه ۶۰ تقویت شدند، و خواهان موقعیتی در سازمان قدرت بودند، و در حقیقت نسبتی با کف جامعه نداشتند. یعنی آن واسطه گری که در تعریف هگلی از جامعه مدنی وجود دارد، اساسا وساطت مذکور رخ نداده است. از این رو باید گفت ما یک گروه های خاصی هستیم، زبان، ادبیات و منافع جمعی خاص خودمان را داریم ، و اساسا با اقشار وسیعی از این جامعه نسبتی نداریم.»

او در ادامه با اشاره به این که «وضعیت جمهوری اسلامی ایران در مقایسه با ما از یک جهت مشابه است گفت: « هسته سخت جمهوری اسلامی نیز از دورانی مانند انتخابات سال ۱۳۷۶، برایش آشکار شد که جامعه را نمایندگی نمی کند. چون جامعه به اراده دیگری رای داد. به نظر من جمهوری اسلامی در این ۲۰ تا ۳۰ اخیر به تدریج این موضوع را پذیرفته است. همچنین ما هم جامعه را به آن معنا که سخنگوی کف جامعه بوده ایم، نمایندگی نمی کردیم. بنابراین این معنا که ما واقعا بین کف و ساختار دولت وساطت می کردیم، برداشت اساسا صحیحی نیست. بنابراین، جریان اصلاح طلب و آن جریان دیگر هر دو گروهی اقلی بودند و علی الاصول جامعه را نمایندگی نمی کردند. اگر رای بالایی می آوردند، به اعتبار این بود بتوانند کاری در میدان قدرت پیش ببرند. ولی اگر در این بخش کاری از آن ها بر نمی آید چه معنا دارد مردم پشت سر اصلاح طلبان قرار بگیرند.»

این استاد دانشگاه در ادامه گفت: «بنابراین از این دو گروه اقلیت رقیب معلوم است آن گروهی که قدرت، سازماندهی، و زور بیشتری در اختیار دارد، همواره برنده است. به همین دلیل دیدیم که به تدریج اصلاح طلبان از صحنه قدرت جارو شدند، و اتفاق چندان مهمی هم رخ نداد.»

کاشی با ذکر این که در این شرایط تحلیل های جدید در دهه ۸۰ مطرح شد که یکی از آن تحلیل گران خودش بوده گفت: «از نیمه های دهه ۸۰ به بعد، تحلیل هایی بین روشنفکران عمومیت داشت و چشم اندازهای تاریکی را تصویر می کردند مبنی بر این که نهادهای واسط تحت عنوان جامعه مدنی حذف شده، و اکنون حکومت با مردم مواجه است؛ در این مواجهه مردم تنها هستند؛ آگاهی و قدرت مقاومت ندارند، جامعه ذره ای، گسیخته، فاقد معنا و به گونه ای منفعت طلب و منتظر یک فاشیم است. می گفتیم ساختار، و حکومت بدون میانجی گری نهادهای مدنی، با مردم ارتباط برقرار کرده، و احمدی نژاد به عنوان مظهر یک ساختار فاشیستی است. حال اگر فاشیسم احمدی نژاد جواب نمی دهد جامعه مستعد یک فاشیسم بزرگتری در آینده است، و قص علیهذا. البته هنوز این دست از تحلیل ها ادامه دارد.»

۱۴۰۱ و برهم خوردن تحلیل های پیشین

این استاد دانشگاه با اشاره به این که « تحلیل های مذکور غلط نیست. اما تحولات ۱۴۰۱ کمی تصویر ما را دگرگون کرد» گفت: «در ۱۴۰۱ شاهد جنبش گسترده اجتماعی قدرتمند بودیم که بدون میانجیگری نهادهای واسط رخ داد. نه تنها نهادهای مدنی آغازگر جنبش نبودند، بلکه تن مرده آنان مثل دانشگاه ها و ... از جنبش جان دوباره گرفت و گرم شد. از این حرکت ۱۴۰۱ تعریف آغازین ما از جامعه مدنی را منحل کرد. با آن تعریف هگلی گمان می کردیم جامعه مدنی، نهاد واسط میان فرد منفعت جو ی ناآگاه پیچیده در قلمرو شخصی اش با دولت است (مبنای فهم هگلی از جامعه مدنی) که در بنیاد خود دارای مشکل بود. از این رو برای فهم فضای جدید باید به لوفور که تصور هگلی را به هم می ریزد متوسل شویم.»

او درادامه با توسل به رویکرد لوفور، تاکید کرد که « فرد نه تنها منزوی و نآگاه و ناتوان نیست، بلکه در میدان روابط شخصی و خصوصی یا عمومی خود، در شبکه هایی از مناسبات و روابط حضور دارد و نقش بازی می کند، بلکه، در این شبکه های پیچیده، خرد و متکثر ارتباطی، بین جماعت‌های کثیر بی‌نام، گمنام، فرم‌هایی از آگاهی، و دانایی و نگاه به جهان، الگوهایی از اراده ورزی و مقاومت، وجود دارد.»

بر این مبنای تحلیلی جدید کاشی نتیجه می گیرد که «اساسا در عالم خارج چیزی به نام فرد منزوی مستقل تک افتاده وجود ندارد. ما پدیده ای داریم به نام زندگی روزمره و این زندگی روزمره مشتمل است بر شبکه های پیچیده و متکثر و متنوع و رنگارنگی از روابط، که در این روابط، سوژه ها بازتعریف شده، و اصنافی از آگاهی، و برداشت هایی از امور جهان به دست می آورند، که در آن نگاه سابق این ها مغفول و سرکوب شده اند. وجود داشته اند،اما نادیده انگاری شدند. به همین دلیل عرض کردم که درک ما اصلاح طلبان از جامعه مدنی، نوعی درک اریستوکراتیک بود.»


نقش اربابان زبان در کسب نمایندگی مردم

کاشی در ادامه به نقش اربابان زبان در زندگی مردم پیش از تحولات 1401 اشاره کرد و گفت:« در جامعه شهری بزرگ، زبان قدرت پیدا می کند، جای روابط طبیعی و واقعی جامعه را اشغال می کند. ما به اعتبار زبان، به این اعتبار که می توانم حرف های منسجم یا مغلق بزنیم، دائم از این فیلسوف به آن فیلسوف سفر می کردیم. باید گفت تنها اربابان ثروت و قدرت نداریم، بلکه اربابان سخن هم داریم. این اربابان سخن همان طبقات اریستوکراتیکی هستند که به نهادهای مدنی، انتشارات، مطبوعات و ... وارد می شوند و قدرت اجتماعی تحصیل کرده، و سپس زبان مردم می شوند، بدون آن که زبان مردم باشند. این وضعیت در روشنفکران چپ و این سوال که کی می تواند زبان زندگی طبقه پرولتاریا باشد، و همچنین در لیبرال ها وجود داشت. از این رو مطرح شد من جواد کاشی که سطح زندگی، و دغدغه های مشخصی دارم، می توانم زبان مردم باشم. این در حالی است که به کمک زور کلام و زبان، نماینده شدم. زیرا ساختارهای نمادین زبان را من می توانم در خدمت بگیرم.»

سه رخداد مهم و به پایان رساندن عمر جامعه مدنی به معنای اریستوکراتیک

این استاد دانشگاه سپس به ۳ رخداد مهم عرصه جامعه مدنی که عمر آن را به معنای اریستوکراتیک اش به پایان رساند» اشاره کرد و گفت: « ۱- از ما که امتحان پس دادیم و اریستوکرات باسواد تحصیل کرده و فیلسوف و روشنفکر ... هستیم می پرسند انقلاب اسلامی و اصلاحات هم که حاصل همین طبقه متوسط آریستوکرات است. به کجا انجامید؟ بالاخره کدام مسئله و دردواقعی ما حل شد؟ ۲- در نتیجه این امتحان، جامعه مدنی و طبقه اریستوکراتیک، و روشنفکران و ... که می خواستند میانجی میان فرد و دولت بشوند کم اعتبار شدند. ۳- اتفاق بسیار مهم دیگر آن بود که با پا به عرصه گذاشتن رسانه های جدید، امکان بروز و ظهور برای آن دسته از طبقاتی که امکان ظهور نداشتند، امکان لازم را فراهم کرد. به تدریج مشاهده می کنید فلان روشنفکر صاحب نام چیزی می گوید و آن دانشجوی سال اول یا دانش آموز دبیرستان هم چیزی می گوید و بسیاری مواقع، هم سخن آن دانش آموز نسبت به سخن آن روشنفکر لایک بیشتری می خورد.»

او در ادامه گفت که «بنابراین گونه همطرازی میان کف و طبقه و فهم اریستوکراتیک جامعه مدنی به پرسش گرفته شد. و ما به قول «لوفور» به سمت یک سنخ تازه ای از جامعه مدنی، جامعه مدنی همبسته با متن زندگی، روزمره مردم حرکت کردیم. زیرا آنان هم اکنون زبان برای سخن گفتن دارند و می توانند خودشان را بیان کنند. نوعی از بیانگری ظهور کرد که با بیانگری آن جامعه مدنی پیشین متفاوت بود.»

تفاوت های دو جامعه مدنی در نسبت شان با حقیقت

کاشی در ادامه «به مشخصاتی» اشاره کرد که می تواند «معرف نسل جدیدی باشد که بدون وساطت آن انسان های صاحب نام و صاحب کلام، قدرت اجتماعی تولید کنند.»

او «ویژگی های مهم جامعه مدنی» جدید را «همبسته با زندگی روزمره» دانست و گفت: «جامعه مدنی جدید مبتنی بر هیچ حقیقت قدرتمندی از جمله ناسیونالیسم، عدالت، دمکراسی، و اسلام نیست. جایی ندارند. این ها شبکه ای از گزاره های قدرتمند قدرتمند و به هم پیوسته بودند که توسط روشنفکران با خطابه ها، نوشته ها، ترجمه ها، و کتاب ها و آثارشان در عرصه عمومی تولید شده بود. ولی حامیان جامعه مدنی جدید اساسا چنین مفهومی از حقیقت به معنای قدرتمندش را بر نمی تابند. می توانیم گمان کنیم که این ها آزادی، عدالت یا ناسیونالیسم هم می خواهند. اما هیچ یک از این ها دال های قدرتمندی که یک شبکه ای بی شمار با ساخته شدن گزاره هایی دور بر آن ، به یک جهان نیرومندی از معنا منتهی شود، نیست و اساسا وجود ندارد. به عبارت دیگر به جای دال های قدرتمند زبانی، چیز دیگری به نام مخرج مشترک تجربه های زیرپوستی ملموس جایگزین، به جای آن دال های قدرتمند جایگزین شده است.»

وجود رنج های مشترک پیوند دهنده و زیرپوستی در همه

استاد دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه با اشاره به این که « زمانی که می خواهیم در محافل مختلف تفریحی یا شغلی شرکت کنیم، چیزهایی من و شما به طور مشترک رنج می دهد» گفت:«بنابراین رنج های زیرپوستی هم داریم که هرچند رنج من با تو متفاوت است، ولی دارای مخرج مشترک هایی است که همه ما را به نحوی کلافه کرده است هرچند زاویه ورودمان به این رنج ها یکی نباشد. اما یک درک بالنسبه مشترک جمعی از رنج های زندگی جامعه ، ما را به یکدیگر پیوند می دهد. از این رو هر کسی با هر درجه از اعتبار ، سخنی بگوید که با منطق رنج های مشترک ناسازگار باشد، نمی پذیرند و اعتبارشان نیز از دست می رود. بنابراین به جای اهمیت نظم و استواری کلمات، نحوه ارجاع شان به رنج های عمومی مردمان در متن زندگی روزمره مهم است. از این رو اگر از جایی، حرف ها انتزاعی شود، بلافاصله می گویند چه دارید می گویید؟»

کاشی سپس به یکی از مسایل مهم جهان ارتباطات و رسانه های جمعی اشاره می کند و می گوید: « یکی از مویدات این بحث، اهمیت نقش تصویر به جای سخن است به نحوی که الآن عکس جانشین کلمه شده است. شهروند با عکس رابطه ای می گیردکه دیگر دال بر یک جهانی از مفاهیم نیست. اساسا این نسل با متن، آنقدری که نسل من با متن ارتباط برقرار می کرد، ارتباط نمی گیرد. این نسل زمانی که با متن، عکس، رنگ، فیلم، همزمان، عقل و عاطفه و حس و وجدانش درگیر می شود، می تواند باهاش ارتباط برقرار بکند و شاید مهمتر از همه این ها معنا، مفاهیم، زبان، سخن، در یک میدان اینتراکتیو و تعاملی اساسا تولید و مصرف می شود. بنابراین عکس بیشتر آن مفاهیم را بازنمایی می کند.»

او در ادامه با اشاره به این که حاملان زندگی روزمره گرا، دیگر در دوره دو گروهی که یکی ارزش و دیگری دمکراسی را عمده می کردند، زیست نمی کند گفت:« هرچند ادراکات اقلی ته نشست شده در تجربه ۴۰ یا ۴۵ سال گذشته یک سری واکنش های جمعی بسیار قدرتمندی را خلق می کند. اما اساسا بنیاد جهان های معنایی آنان فرو ریخته است. جهان های ضخیم معنایی در مقابل یک عرصه معنازدا، فقط یک جوهر پیوند دهنده دارد، آن هم منطق زندگی ، امکان زندگی و بقا است. به عبارت دیگر آنچیزی که به مثابه تجربه مشترک ۴۰ ساله بر وجدان افراد ته نشست کرده، این است که دنیای ضخیم، پرمعنا و پر سخن تو هیچ ارتباطی به منطق زندگی ندارد که هیچ، بلکه منطق زندگی را دارند خفه می کند. لذا می گویند داریم خفه می شویم دست از سرمان بردارید. این شرایط فعلی است.»

آیا می توانیم در این نقطه جدید بایستیم؟ چشم انداز فردا؛ آغاز نو

عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی سپس با طرح این سوال که «آیا ما می توانیم در این نقطه بایستیم و آیا این پایان است» گفت: « من می گویم. خیر. این نقطه ای است که باید به سمت‌هایی حرکت کنیم. امکان هایی پیش روی ما قرار دارد، و باید در باره آن ها سخن بگوییم. نسل جدید یک یا چند نظام حقیقت با سرمایه های کلامی قدرتمند موجود را همگی دروغ می دانند. بر این اساس میدانی از حقیقت زدایی ایجاد کرده است. سخن معطوف به حقیقت را می زداید و شالوده اش را می شکند. این دو روبه روی هم ایستاده اند. به همین خاطر این منادیان حقیقت هرچه جلو می روند، بیشتر باید به زور بازو و قدرت سرکوبشان اعتماد کنند. زیرا دیگر مجال هیچ پیوندی با این عرصه ندارند. انسداد به طور کامل ایجادشده است. با یکدیگر نمی توانند حرف بزنند. قدرت تفاهم به پایان رسیده است. تبلیغات هم دیگر جواب نمی دهد.»

کاشی در ادامه اما تاکید کرد که « اکنون باید به این سوال پاسخ بدهیم که ما به کدام سمت و سو می رویم؟» او گفت: « در این جا چند کلمه ای در باره چشم انداز فردا بگویم. تاکید می کنم که این گونه نمی توان ماند. این وضعیت گاهی همه را می ترساند. من با دانشجویانم این سوال را مطرح می کنم که چه دارد می شود؟ هیچ افقی وجود ندارد. در این تقابل مشت همه حقیقت های موجود باز شده، و کسی چشم اندازی از آنان انتظار ندارد، و این صحنه ای است که دائم می تواند به سخره گرفته شود، اما این رابطه که جز خشونت دیگر امکانی برایش باقی نمانده، ما را به کجا می برد؟ این وضعیت همه را می ترساند.»

این استاد دانشگاه با تاکید بر این که « واقعا چشم اندازهای نگران کننده و ترسناکی پیش روی ما وجود دارد، اما باید توجه کنیم که ما در یک نقطه تاریخی بسیار مهم ایستاده ایم» گفت: « همه چیز باید خود را در نسبت با زندگی به نحو تجربی به معنای بقا و زندگی کردن و به مثابه نقطه آغاز و نه کانسپتچوال، بازتعریف کند. این وضعیت خود به معنای عقب نشستن از قبل از اجتماع سیاسی است. گویی اجتماع سیاسی مستقر وا رفته و خیلی تضعیف شده است. و فقط به شرط آغاز مجدد می توان به سمت افق های امید بخش پیش برد. به شرطی که بپذیریم همه چیز باید از نو آغاز شود. تا ثابت نشود، امور، نسبت خیراندیشانه ای به منطق زندگی برقرار می کند، کسی تسلیم آن نمی شود. جامعه از سوال های گوناگون انباشته شده است، ولی این سوال ها نیازمند یک فیلسوف و متفکری نیست که بخواهد به آن ها جواب بدهد. خیر، این ها سوال های وجودی هستند.»

همه در یک دادگاه بزرگ

کاشی در ادامه با اشاره به این که «اگر گمان کنی دیسکورس اسلامی متزلزل شده، می توانید با شاهنامه، یک دیسکورس ناسیونالیستی پاسخگوی وضعیت فعلی باشید باید بگویم تا جایی که، شعرهای شاهنامه در تقابل با دیسکورس مسلط است، برایت کف می زند و هورا می کشد، اما به محض این که از اشعار شاهنامه، یک سازمان فکری درست شود و بگویید که شما مکلف به فلان هستید، بلافاصله شما طرد می کند و هیچ تکلیفی نمی پذیرد. قبول نمی کند که او را از یک قید به قید دیگر ببرند. زندگی گراها می گویند می خواهیم این کار را انجام بدهیم اگر اسم اش آزادی است، بسیار خوب است، اما اگر بخواهی بگویی نظر جان لاک و بنتام راجع به آزادی این است و این را در زندگی بیاموز، بلافاصله به شما می گوید پی کارتان بروید.»

این استاد دانشگاه با تاکید بر این که از این رو «همه کانسپت ها ، مفاهیم و مواریث امروز در مقابل یک دادگاه بزرگ قرار دارند، آن هم دادگاه زندگی است» گفت: « از این رو همه با توجه به شرایط باید خود را بازتعریف کنند. حتی ارائه یک درک رحمانی از اسلام تکافوی این وضعیت نمی کند. کار بسیار سخت تر از این حرف ها است که فکر کنی یک دستگاه مفهومی می سازید، و بر اساس آن افراد را متقاعد می کنید. کار فقط کانسپتچوال و مفهومی نیست، بلکه پرکتیکال هم هست. یعنی در میدان و فرصت های تاریخی و زندگی باید رویدادهایی رخ بدهد، و در متن آن رویدادها این ها بیایند حاضر بشوند صداقتشان را اثبات کنند، به این معنا که به راستی مددکار هستند. و الا جامعه بدون اخلاق، بدون هنجار، و پیوندهای بالنسبه مشترک، مستقر نمی شود.»

او افزود: «بنابراین ما در یک نقطه آغاز قرار داریم. این نقطه آغاز به مراتب رادیکال تر و مهم تر از عصر مشروطه است. در عصر مشروطه نخبگان نقش ایفا می کردند. این در حالی است که اکنون با کف و متن زندگی روزمره روبه رو هستیم. متن زندگی روزمره و منطق معنا گریز متن زندگی روزمره، قدرت گرفته است. و هر کسی که بخواهد نقش روشنفکر، متفکر، نخبه،و یا نمایندگی سیاسی این مردم را برعهده بگیرد، باید از طریق این متن زندگی روزمره که قدرت و قوت زیادی تحصیل کرده است خودش را اثبات بکند و این کار بسیار دشواری است. نیازمند زمان است. با سرعت هم این موضوع حاصل نمی شود. جامعه دارد خودش را به نحو تازه ای، تعریف می کند. از این رو این نقطه آغاز است و مسیر طولانی ای پیش روی ما قرار دارد. ما می رویم که جامعه دیگری بشویم. و افق هایش امروز پیچیده و مبهم است. اما آشکار است که نقطه عزیمتش در کجا قرار دارد. بنابراین عنوان سخنرانی ام «زندگی روزمره، دولت، و جامعه مدنی» است. »

چکیده پسینی

در آخر کاشی، تاکید کرد که « جامعه ما از یک درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی، که بین دولت و فرد قرار دارد، و ثقلی اریستوکرات به جامعه مدنی و بازیگران جامعه مدنی می داد، عبور کرده است. امروز فرد بدون نیاز آن طبقه نخبه در متن ارتباطات زنده روزمره اش یک جامعه مدنی مقتضی نیازها و زندگی ملموس خودش تولید کرده که اکنون تک تک ما باید برویم، در دادگاهش شرکت بکنیم و خودمان و کانسپت ها و مفاهیم و باورها و مواریث مان را بازتعریف کنیم.»

بیشتر بخوانید:

نوبت قدرت گیری مردم است آن هم پس از دو انقلاب جز آرزوی مرگ یکدیگر را در سر نمی‌پروریم فیلمبردار آن مادر، خود یک قربانی است محمد جواد کاشی: حماس هم سرکوب شود، حماس دیگری متولد می‌شود / زورآور هر چه تجهیزات جنگی قدرتمند داشته باشد، ضعیف است سویه زنانه انقلاب محمد جواد کاشی: حماس هم سرکوب شود، حماس دیگری متولد می‌شود / زورآور هر چه تجهیزات جنگی قدرتمند داشته باشد، ضعیف است

216216

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1899561

دیگر خبرها

  • داستان جذاب زندگی یک نوجوان در «جرئت و حقیقت»
  • ۸ انیمیشن کلاسیک که باید حتما ببینید | از والت دیزنی تا میازاکی
  • جای خالی خلاقیت در صنعت بازی سازی/ از نظر کمی رشد مطلوبی نداشیم
  • نیم نگاهی به زندگی شهید محمد سهرابی‌ثانی
  • این تحلیل که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ / آیا وضعیت هراسناک است؟ / امید با توافق روی آغاز نو، و بازتعریف جدید شکل می گیرد
  • این که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ / آیا وضعیت هراسناک است؟ / امید با توافق روی آغاز نو، و بازتعریف جدید شکل می گیرد
  • حمایت اساتید حوزه علمیه قم از اجرای طرح «نور» (عفاف و حجاب) فراجا + اسامی
  • عملیات اجرایی پل خورگو آغاز شد
  • حمایت ویژه از رفاه کارگران با تکیه بر تسهیل مسیر ساخت مسکن تک‌طبقه
  • کاهش سرقت درچناران با جمع آوری معتادان متجاهر