محمود دولتآبادی: در فقدان ژنرال سلیمانی مویه کردم، ولی موافق نظامی شدن کشور نیستم
تاریخ انتشار: ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۸۵۶۲۶۰
محمود دولتآبادی میگوید اگرچه بهدرستی در فقدان ژنرال سلیمانی مویه کرده است، ولی موافق نظامی شدن کشور نیست؛ چرا که اعتقاد دارد سرباز واقعی نمیتواند پشت میزنشین باشد.
روزنامه خبر جنوب نوشت: عدهای او را شوالیه فرهنگ و ادب ایران لقب میدهند، نشان به آن نشان که فرانسه نشان شوالیه هنر و ادب را به او اهدا کرده است و برخی دیگر داستایوفسکی ایران خطابش میکنند اما همان «کلیدر» کفایت میکند برای توصیف قلم پخته و بینقص مردی که یکی از مهمترین آثار داستانی معاصر فارسی را خلق کرد و برای همیشه از خود به یادگار گذاشت؛ با آن غنای خاص و گنجینه ارزشمند واژگانی.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نویسندهای که با «روزگار سپری شده مردم سالخورده» و «جای خالی سلوچ»، ظرافت و چیرهدستی خود را در ترسیم چهره بینقاب حقیقت، کاملا به رخ کشید. محمود دولتآبادی همین سال گذشته بود که با رونمایی از «اسبها اسب ها از کنار یکدیگر» نشان داد که در هشتاد سالگی هم میتوان گلی دیگر بر باغ کهنسال ادبیات این مرز و بوم کاشت حتی با همین سرانگشتانی که به قول خودش یارای نوشتن ندارند.
اما این روزگار کرونایی برای محمود دولتآبادی نیز همچون دیگران تجربهای موهوم و دیگرگونه است. میگوید چه میتوانم بکنم وقتی که چهارده ماه است در خانه محبوسم و وعده گفتوگو را میگذارد برای بعد از تزریق واکسن کرونایی که باید بزند و سر عهدش هم میماند و درست دو روز بعد گپ و گفت مکتوب ما با او در فضای مجازی رقم میخورد آن هم در ساعاتی که شب از نیمه گذشته است. زمانبندی جدیدی برای مصاحبه که نشان میدهد این جهان کرونازده همه ساختارهای زندگی ما را در هم شکسته است و از بیدارباش خیلی از ما در این شبهای محدودیت و قرنطینه حکایت
میکند، بیدارباشی که انگار از انتظار کشیدن ما برای رسیدن خبری خوش در بامدادان حکایت دارد. خبری مثل از میان رفتن مرگهای دستهجمعی، خبر خندههای بدون ترس و دیدن چهرههای بی نقاب یکدیگر؛ چهرههایی چنان بی نقاب که شخصیتهای ساخته و پرداخته محمود دولتآبادی را در ذهن تداعی کنتد.
گفتوگوی زیر حاصل همین بیدارباش مکتوب شبانه ماست با این چهره شهیر ادبیات معاصر.
«خدایا! چقدر من تنها هستم. چقدر دیگران بیرون مرا میبینند و چه بسا به تصویری که از من دارند، غبطه میخورند اما درون مرا هیچ کس نمیتواند ببیند، حتی نزدیک ترین کسان من؟» این برش از نگاشتههای شما چقدر با درونیات محمود دولتآبادی مأنوس است؟ به ویژه آن که نقل است، فهم رمانهای شما بدون فهم زندگی و تجربه زیستهتان امکانپذیر نیست.
نه، چنین تصوری درست نیست، برعکس این رمان است که ما را با انواع زندگیها آشنا میکند؛ زندگیهایی که در رمان هست و خواننده شخصاً تجربه نکرده. احمقانه نیست که گفته باشم اول بروید زندگی مثلا «روزگار سپری شده مردم سالخورده» را تجربه کنید بعد بیایید این کتاب را بخوانید؟! چنین اثری از این بابت مهم است که به جامعه نورسیده میگوید یادتان باشد از چه شرایط نیاکانی آمدهاید و دچار خود فراموشی نشوید با مصرف کالاهای لوکس که یکیش را هم خودتان تولید نکردهاید!
آیا این روزگار عجیب کرونا زده و حال و روز مردم، شما را به سمت رمانی جدید سوق داده است؟
کرونا یا هیچ بحران دیگری نمیتواند نویسنده یا دستکم مرا به سمت پرداختن یک اثر ببرد یا بکشاند. این جور وقایع بیشتر در شکل مقاله میتواند بیان بشود که آن هم برای من جز در نوشتههایی کوتاه، ممکن نشده است. چون سه انگشتی که قلم را نگه میدارند، تقریبا ناسور شدهاند و من با روشهای دیگر هم نمیتوانم مطالب جدی بنویسم.
این روزگار قرنطینه و محدودیت را چگونه میگذرانید؟
فراخور سن، تجربه و ذهنم میگذرانم.
شما همواره در آثارتان، تضادهای اجتماعی و بورژوازی را به نقد کشیدهاید و از آن به عنوان «بورژوازی پلید شهری» یاد میکنید، لایههای عجیب و غریبی از سیستم سرمایهداری که این سالها به واسطه فسادهای کلان رخ داده است، چرا دیگر مورد هدف شما قرار نمیگیرند و در مقابل آن شخصیتهای قربانی و دست و پا زننده و سردرگم به روزرسانی نمیشوند؟
باز هم رسیدیم به سوال قبلی! چه کسی آزموده است که بحرانی همگانی در ابعاد باور نکردنی از فساد و سرقت اموال عمومی را شاهد بوده باشد، فقط شاهد و شنوا و همزمان در آن امر به خصوص رمان بنویسد! گویا شما نوشتن رمان را هم به همان نسبت خواندنش آسان میبینید؟! خیر، چنین کاری نتوانستهام انجام بدهم متأسفانه!
شما همواره تاکید کردهاید که سیاسی نیستید اما رویکرد شما به مسائل روز از نگرش دیگر شما حکایت دارد چه آنجا که در سوگ شهادت سردار سلیمانی یادداشت مینویسید و چه در جایی که در مقالهای در «دویچه وله»، تحریمها را محکوم کرده و از بحران کاغذ و اقتصاد رانتی انتقاد میکنید. دلیل این رویکرد دوگانه چیست آیا میتوان سیاسی نبود اما چنین نسبت به وقایع اطراف حساس بود و واکنش نشان داد؟
متاسفانه سیاست هم از جمله مسائلی است که در جامعه ما ساده انگاشته شده است. علتش فقط در اذهان سادهانگار نیست، علت عمدهاش در فقدان انسجام اجتماعی است تا هر کس و گروهی تشخیص بدهد جای خودش کجاست و چه خواستههایی دارد در مقابل آن چه به جامعه میدهد. در واقع به علت فقدان احزاب سیاسی، سندیکاها، تشکیلات زنان و اجتماعیت جوانان و غیره تقریبا درک درستی از سیاست و عمل سیاسی نمیتواند در جامعه ما وجود داشته باشد، پس ویژگی چنین جامعهای نامشخص بودن همه چیز و همه کس است! در چنین شرایطی است که وقتی من نویسنده درباره رانتی شدن امر کاغذ که به شغلم مربوط است حرف میزنم، شما تلقی سیاسی پیدا میکنید، یا وقتی مینویسم تحریم بد است، چون یقین دارم تحریم ملت را از پا در میآورد و جیب سارقین را انباشتهتر میکند، شما تصور میکنید این یک عمل سیاسی است! یا مورد بسیار مهم دیگر، وقتی من مویه میکنم در شهادت قاسم سلیمانی و شما نمیدانید که من نسبت به همه رفتنها مویه کردهام.
به هر حال من مسئول اداره ذهن دیگران نیستم بلکه شخصا مسئول وجدان ملی خودم هستم که توجه دارم به همین قرن گذشته (قرن بیستم) که میهن گرامی من و شما در اسارت دست بیگانگان مهاجم قرار گرفت و مردم ما نسلکشی شدند و از آنجا که ما ایرانیها در ضعف تمام بودیم، چون چلانده شده بودیم چنان ادعای به حقی را نتوانستیم به کرسی بنشانیم و از مهاجمان غرامت بگیریم اگر شده یک عذرخواهی ساده که هجوم آوردهاند به کشوری که در هر دو جنگ اعلام بیطرفی کرده بوده! حتی نمایندگان ایران در جلسه ترک مخاصمه و خروج قوای بیگانه از مملکت ما اجازه حضور پیدا نکردند و سرگردان ماندند در محل اجلاس در پاریس گمانم! اگر به این معانی اندیشه بشود و به یاد بیاید که در کمتر از دویست سال اخیر سه پاره از کشور ما زدوده شده است، به علت ضعف و جهل و تعصب و فقط ضعف و جهل و تعصب، در آن صورت ممکن است به درنگ واداشته بشوید که چرا در فقدان ژنرالهای مملکتم و همچنین ژنرال سلیمانی مویه کردهام. با وجود این تکرار میکنم که شخصا مسئول ذهنیت و قضاوت دیگران نیستم اما لابد من هم به اندازه عمری که گذراندهام، تجربه و خرد دارم و به اندازه کاری که انجام دادهام احساس مسئولیت دارم اما همه این غم نوشتهها به معنای آن نیست که تصور کنید من موافق نظامی شدن مملکت هستم به اعتبار این که معتقد به رفع ضعف و جهل و تعصب هستم، بر عکس معتقدم نظامی شدن مملکت میتواند هم منجر به ضعف و تنبلی نیز بشود، چون باور دارم سرباز واقعی نمیتواند پشت میزنشین باشد. در مثل داریم که: «هر کسی را بهر کاری ساختند!»
آیا هنوز هم بر این عقیدهاید که نسخهای که از «زوال کلنل» در بازار قاچاق کتاب به فروش رفت جعلی است و نثر شما نیست؟ اعتراض شما به روند چاپ آن کتاب نتیجهای هم داشت؟
بله، معتقدم آن چه در بازار با عنوان «زوال کلنل» فروخته میشود جعلی است و اصل کتاب میباید با زحمت و دقت انتشارات مخصوص بیشتر آثار من، یعنی نشر چشمه منتشر بشود. ۳۶ سال است که از نوشتن این کتاب میگذرد (سال های ۶۲ تا ۶۴) و من بسیار صبورم.
دکاندارهای نیمچه ناتمام انتلکتوالی که دست به ترجمه کلمه به کلمه این کتاب زدند، به قصد تحریف یک اثر ادبی در زبان فارسی (در خارج و داخل) از نظر من بخشوده نخواهند شد، رسواتر از این که هستند خواهند شد، چه من باشم چه نباشم، ایشان دست به خبط و خطای بزرگی زدند، این اثر جزو میراث مکتوب شما مردم است و شما خود خواهید دانست چه بکنید با این شبه روشنفکران عقب مانده ذلیل!
بازخورد عمری قلم زدن و زندگی ادیبانه خود را چگونه ارزیابی می کنید؟ وضعیت فعلی شما از ابعاد مختلف همان شرایطی است که باید در خور یک نویسنده شهیر باشد؟
واقعاً نمیدانم در خور بودن را چه جور باید تعریف کنم، به گمانم با این هزار تیر دغا که از هر سویی روانه بوده، شده و... میشود، باید بگویم شکر که زندهام، راه میروم، حرف میزنم، کتاب میخوانم، گاهی میتوانم بنویسم، میتوانم بخوابم و در شبانه روز یکی- دو نوبت غذا بخورم و توانستهام حساسیتهای - متاسفانه رنجآور- خود را حفظ کنم و کرگدن نشدهام. اینها موهبت بزرگی است در جامعهای که نویسنده، بالفطره! برای کوتهنظران ناخوشایند تلقی میشود. اما اگر منظور شما اشارت است به شرایط اقتصادی در کسوت نویسنده، تمام عمر چنان چه در دنیا نمونههایش هستند، آنچنان قیاسی در کشور ما مورد ندارد. بگذار خاطرهای نقل کنم در سیاق پرسش شما. وقتی سران حزب توده از تبعید برگشتند، گمانم دو یا سه بار آقای احسان طبری را دیدم. ایشان گفت «اگر شما در آمریکا بودی طیاره شخصی میداشتی و اگر در شوروی بودی دسته چک سفید امضاء» امیدوارم به ایشان برنخورده باشد وقتی در جواب گفتم چه خوب که در ایران هستم! منظورم این بود که چنان شرایطی مناسب حال من نیست. توضیح اینکه در آن ایام هنوز آثار من تا قبل از «جای خالی سلوچ» منتشر شده بود. بعد از آن بود که «سلوچ» منتشر شد و سپس «کلیدر» و غیره و غیره. امیدوارم پاسخ، گویا بوده باشد!
بیشتر بخوانید
محمود دولتآبادی چه میگوید و چرا از نقد گریزان است؟ یادداشت محمود دولتآبادی درباره شهید سردار سلیمانیمنبع: ایران آنلاین
کلیدواژه: محمود دولت آبادی نظامی شدن
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۸۵۶۲۶۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
موافق اجرای نمایش در سالنهای خصوصی نیستم/ اقتصاد تئاتر رضایتبخش نیست
داود زارع گاریزی، که این روزها تهیهکنندگی نمایش «طلوع خونین» کاری از مسعود طیبی را برعهده دارد در گفتوگو با خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا گفت: طیبی را از حدود ۵ سال پیش و به واسطه حضور در کلاسهای بازیگری و بیان و بدن او میشناسم و از نزدیک با نمایشها و اجراهای وی آشنا شدم. او متنی با عنوان «انتقام سیاوش» داشت که من دوست داشتم آن را روی صحنه ببریم. این متن مدرنیزه شده سیاوش شاهنامه بود و از ویژگیهای جالبی برخوردار بود که با ایرادات مرکز هنرهای نمایشی عنوان اثر به «طلوع خونین» تغییر کرد.
وی درباره میزان موفقیت این اثر در اجرا تشریح کرد: گروه اجرایی نمایش «طلوع خونین» با اعتقاد بر اینکه باید چراغ تئاتر روشن نگه داشته شود برای اجرای این اثر زحمات زیادی کشیدند و بازیگران چیزی حدود ۱۰ماه به تمرین اثر پرداختند ولی با توجه به شرایط جامعه، تئاتر ما آنچنان که باید حمایت نشد. من از شرایط جامعه ناراضی هستم و با اینکه تولید، تبلیغات و اجرای یک اثر نمایشی هزینههای بسیار گزافی دارد، اما هیچ ارگانی از تولید تئاتر حمایت نمیکند و جامعه هنری هم پشتیبان و حامی یکدیگر نیستند. این شرایط به گونهای است که حتی وقتی از بازیگرانی که به واسطه تئاتر به جایگاه و نامی رسیدهاند، دعوت میکنیم برای دیدن اثر به سالنهای نمایشی نمیآیند.
این تهیه کننده تئاتر ادامه داد: علیرغم اینکه عاشق تئاتر هستم و دوست دارم به عنوان تهیهکننده از نمایش و فعالیت جوانان حمایت کنم، اما دلم پر از درد است و نمیدانم نمایش بعدی را تولید کنم یا نه؟ تا کی میتوان ادامه داد و در بحث فروش متحمل ضرر و زیان شد؟
وی درباره کمک ارگانهای دولتی بیان کرد: هر ارگان دولتی یک واحد فرهنگی دارد و طبیعتا برای خانوادههای کارمندان و نیروهای خود یک بسته فرهنگی دارند و میتوانند از تخفیفهای نمایشها بهرهمند شوند و از طریق آوردن خانوادههای هنردوست به سالنها از تئاتر حمایت کنند.
زارع گاریزی درباره اجرای نمایش «طلوع خونین» در تماشاخانه ایرانشهر اظهار کرد: ۲۰درصد از فروش یک اثر نمایشی مختص سالن است، که نسبت به سالنهای خصوصی که ۴۰ تا ۵۰درصد از فروش نمایش را طلب میکنند، بسیار شرایط مساعدتری دارند. همچنین نوع سالن و امکانات فضای نمایش و موقعیت جغرافیایی و دسترسی آن برای مخاطب اهمیت زیادی دارد. من موافق اجرای نمایش در سالنهای خصوصی نیستم، چون هزینههای گزافی از گروههای نمایشی گرفته میشود. اما تماشاخانه ایرانشهر یکی از سالنهای خوب دولتی با امکانات و دیسیپلین خوبی است و من از اجرای نمایش در این سالن راضی هستم. دراین تماشاخانه از نمایش «طلوع خونین» هم به لحاظ تبلیغاتی و هم از نظر احترام به گروه اجرایی و مخاطب حمایت خوبی شد و امکان بسیار خوبی برای گروه نمایش مهیا شد.
وی ادامه داد: مرحوم آتیلا پسیانی قبل از فوت خود اشاره کرد که از تئاتر باید حمایت شود و هنرمندان نباید از تئاتر فاصله بگیرند، اما متاسفانه برخی هنرمندان وقتی وارد عرصه تئاتر میشوند، دستمزدهای نجومی میگیرند و چون اقتصاد تئاتر رضایتبخش نیست هزینه مضاعفی برای تهیه کننده اثر و کم شدن رغبت برای تولید از حمایت تئاتر میشود.
این تهیه کننده تئاتر «طلوع خونین» گفت: در این اجرا علیرضا جلالیتبار، هیچ بحثی نسبت به میزان دستمزد با ما نکرد. او تئاتر را دوست دارد و فردی بسیار حرفهای و باشخصیت است و فقط به تئاتر و اجرا فکر میکند و من از نحوه برخوردش نکات زیادی را آموختهام.
وی در پایان اظهار کرد: ما میتوانستیم در کار فروش بهتری داشته باشیم، ولی تبلیغات هزینه گزافی دارد و گروه «طلوع خونین» بیش از ۱۵۰میلیون صرف طراحی و ساخت اقلام تبلیغاتی کرده در حالی که فروش نمایش تا الان ۱۶۰میلیون تومان به رسیده است. جدای از این هزینه دستمزد بازیگران و عوامل و طراحیها و ... چیزی حدود ۶۵۰میلیون هزینه داشت. با اینکه از گروه نمایشیام بسیار راضی هستم و افراد کارشان را به نحو احسن انجام دادهاند، اما این میزان فروش در مقابل این حجم تلاش برای من دلشکستگی ایجاد کرد. از تئاتر ما حمایت نشد تا گروه نمایشی دیده شوند.
نمایش طلوع خونین تا اواخر هفته آینده، هر شب ساعت ۲۱:۰۰ در سالن استاد ناظرزاده کرمانی روی صحنه است.
انتهای پیام/